از آسیدعلی اقای قاضی درباره ی آسیداحمدکربلائی بکاء وارد شده:
آسید احمد شب چنان گریه میکرد که خاک سجده گاهش در مسجد سهله گل میشد
و صبح چنان می خندیدکه صدای خنده ی وی ازحجره ی در بسته به بیرون میرسید.
(شماره 248دفتر دوم سال 82)
کلمات کلیدی: دست نوشته ها.نکاتی از بزرگان